از آدم دو رنگ فرار کن فرار
کاش می شد قبل از اینکه روابطتان را با کسی عمیق کنید سنسوری رویش نصب بود که هشدار میداد "این آدم بیمار است، مراقب باش". گاهی طرف در خودآگاهش بیمار نیست، اصلا فکرش را هم نمی کند که بیمار است ولی در ناخودآگاهش سرطان روان دارد و خودش هم نمیداد. با بیماری اش دیگران را شکنجه می دهد. مثالش این است که مثلا در کودکی اش ار فقدان ها یا کمبود محبت هایی رنج برده و آن ها را هضم نکرده و حل نکرده و با خودش تا سنین میانسالی آن را حمل کرده و ناخودآگاهش منتظز فرصتی برای انتقام است. از آدم هایی بی ربط. یا اینکه در شرایط زندگی اش از آدم هایی یا قشر خاصی آسیب دیده است و قدرت و توان انتقام از آن ها ندارد و در سال های بعد با دیدن آدم هایی مشابه که دارای برخی ویژگی های مشترک با آن آدم هستند آن ناخودآگاه بیرون ریزنده انتقام گیرنده اش فعال می شود و شروع می کند به قلع و قمع دیگران. هر چقدر هوش بیشتری داشته باشد، نوع بازی اش برای انتقام گیری هوشمندانه تر است و به تبع آن آسیب زدنش نیز بیشتر. آن ها جوری برایت نقش بازی می کنند که اگر از نزدیک با آن ها آَشنا نباشید رفتارهایشان و حرف هایشان را باور می کنید و وقتی خیلی به آن ها نزدیک می شوید و رفتارهایشان را تحلیل می کنید می بینید از چه بیماری درونی خورنده ای رنج می برند. این سرطان روان غالبا درمانی ندارد و هیچ گونه دارویی رویشان جواب نمی دهد چون سالیان سال بعضا پنجاه شصت سال طرف در ناخودآگاهش ابن سلول های سرطانی را رشد داده و تغذیه کرده و آماده اشان کرده است برای روز انتقام. تنها راه برای کمک کردن به این افراد این است که کمک کنی که روز انتقامشان به تاخیر بیفتد و سبب فعال کردن ناحودآگاهشان نشوی و بهترین راه فرار کردن از این آدم هاست...