کسوف دل

کسوف دل

ساده‌تر بگویم/ اهل کوچه‌های خاکی ترانه نیستم/ با دقایق وجود،‌ساعت دلم تکان نمی‌خورد/ دارم از خودم ناامید می‌شوم/ قد حرف‌های عاشقانه نیستم!/ من قیافه‌ام به عاشقان نمی‌خورد/ سال هاست فکر می‌کنم/ من که راسخ و دقیق/ چون عمود خیمه‌گاه شرک/ با ستون لشکر یزید ایستاده‌ام/ کی شهید می‌شوم؟/

۲۰ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

تو هستی، نه در آن قاب روی میز، نه در آن عکس دو نفره روی دیوار، نه در آن کمد پر از لباس. تو هستی در تلفن هایی که دیگر زنگ نمی زند، تو هستی در ذهن آن کودک کنجکاو پرسنده، تو هستی در اجاقی که چیزی رویش قل نمی زند، تو هستی در آن دعاهایی که نمی شوم، تو هستی در همه چیزهایی که نیست............

من هنوز همان گوشه ام، هنوز کز کرده ام. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۳۶
زهرا

و آسمان هم از چه غم این  همه خاک بر سر شده؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۳۱
زهرا
پس کجایی؟ لبخندت کو؟ چتر مهربانی ات را کجا باد برد؟ کجا چادرت گل گلی ات را سر کردی و رفتی؟ دستکش هایت کو؟ هوا سرد شده و تو هم سرمایی. من هستم همین جا، کز کرده ام این گوشه. دنبالم بگرد،
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۳۰
زهرا
و هیچ کس نخواهد فهمید با نباید بخواهد فهمید که ریشه همه تلخی ها از کجا بود
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۵
زهرا
وی دیروز به همه کتاب هایش سر و سامانی داد و فهمید که نزدیک به صد جلد کتاب و رمان نخوانده روی دستش باد کرده. ولی هرگز به خود قول نداد که دیگر اغوا نشود.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۰۷:۱۲
زهرا

به محض اینکه بروی و چند کتاب بخری تا آخر هفته مطالعه اشان کنی، داوران محترم ژورنال سریع جواب مقاله را ارسال کرده تا هم تعطیلات آخر هفته کوفت شود و  هم کتاب ها به خزانه کتاب های هرگز خوانده نشده بپیوندند. وی پس از مشاهده این خبر برای همیشه منتظر طلوع خورشید از مغرب ماند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۷
زهرا
وی مقاله اش برای بار سوم تصحیح خورده و وی ممکن است از عصبانیت این میز و کامپیوتر را به چندین بخش نامساوی بل حتی مساوی تقسیم کند. برای حل یک مسئله پاسخ می نویسیم همان می شود دلیلی برای سوال بعدیشان. مانند مذاکرات هسته ای شده است کارمان با این ژورنال، قدم به قدم جلو می رویم......... و سودمان کمتر از ضررمان است. ته اش مثل برجام (برنامه جامع اختلاس مشترک) نشود صلوات.....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۳
زهرا
امروز گیرداده ام به نمایندگان مجلس و هی از صبح دارم اسمشان و عکسشان را سرچ می کنم ببینم چه بوده اند و چه شده اند. محل تولدشان را چک می کنم ببینم از این ها هستند که پایشان به تهران رسیده و جو گیر شده اند یا به خانواده بزرگان وصل اند، یا پولدارند، یا پارتی زده اند. در ذهنم برای هر کدامشان یک تاریخچه و زندگی ساخته ام. نشسته ام به مقایسه کردن. این ذهن تحلیل گر با قدرت تخیل زیاد شاید جایش اینجا نبود. باید می رفتم جامعه شناسی می خواندم. ته ته اش اگر ریاضی نمی خواندم و تا این مرحله حتما داستان نویس می شدم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۸:۴۶
زهرا

صبح رفته ام کلی خون داده ام برای آزمایش، سی تی اسکن داده ام، حالا در صف چشم پزشکی ام و این سردرد بی امان که زندگی را زهر کرده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۲
زهرا

وی همه جایش درد می کرد، سرش منهدم، گردن و دستش منهدم، زانویش نیز منهدم بود، ولی از رفتن پیش قاتلان ابا داشت، 

 این روزها برای قاتل بودن هم مدرک می دهند، از نوع فوق تخصصش حتی. 

وی با عزارییل بیشتر حال می کرد...............

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۵
زهرا