کسوف دل

کسوف دل

ساده‌تر بگویم/ اهل کوچه‌های خاکی ترانه نیستم/ با دقایق وجود،‌ساعت دلم تکان نمی‌خورد/ دارم از خودم ناامید می‌شوم/ قد حرف‌های عاشقانه نیستم!/ من قیافه‌ام به عاشقان نمی‌خورد/ سال هاست فکر می‌کنم/ من که راسخ و دقیق/ چون عمود خیمه‌گاه شرک/ با ستون لشکر یزید ایستاده‌ام/ کی شهید می‌شوم؟/

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

رفته تصویرت ولی با من صدایت مانده‌است
مثل لک قاب بر دیوار جایت مانده‌است

من دلم دریاست، موسا باش! حتا برنگرد
تا نبینی بر تن من رد پایت مانده‌است

عشق آن روزی که ما را آشنا می‌کرد، گفت
کاش فردا هم ببینی آشنایت مانده‌است!

ماهی و افسوس با هر برکه قسمت می‌کنی
خاطراتی را که از دریا برایت مانده‌است

«کی تو را از یاد خواهم برد؟» گفتم؛ عشق گفت
بی‌نهایت، بی‌نهایت، بی‌نهایت مانده‌است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۸:۴۴
زهرا

آمد نشست،فاتحه ای خواند و گریه کرد

هی ضجه زد که ای دلِ بیچاره باز گرد


آمد نشست مثل تمامِ شکسته ها

اندوه در وجودِ نجیبش خزید زرد


زل زد به سمت نقطه ی کوری در آسمان

انگار مرده ای متحرک نحیف و سرد


دستی به روی شانه ی خشکش مقیم شد

یعنی:مرا شریک بدان در هجومِ درد


فرداش روزنامه ی صبحِ غزل نوشت:

-یک مرده بر مزار دل خویش سکته کرد-

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۷
زهرا

باز مردم نگرانند پریشانی را
کاش این بار نبرد سر قربانی را
 
پدران و پسران باز توافق کردند
تا رسیدن به سحر این شب طوفانی را
 
مادر پیر وطن آب به چشمان آورد
اشک خواهد برد آیا  تب هذیانی را
 
بعد تب لرزه و پس لرزه  چه خواهد لرزاند
مُلک ترسیده و لرزیده به ویرانی را !؟
 
تا سحر راه درازی است خدایا این بار
رعد و برقی برسان این شب ظلمانی را
 
روح‌مان خسته است ، باران شدیدی بفرست
از تو می‌خواهیم این فرصت روحانی را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۵
زهرا

هوای روی تو دارم ، نمی گذارندم

 مگر به کوی تو این ابرها ببارندم

مرا که مست توام این خمار خواهد کشت

 نگاه کن که به دست که میسپارندم؟

مگر در این شب دیر انتظار عاشق کُش

 به وعده های وصال تو زنده دارندم

غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست

هزار شکر که بی غم نمی گذارندم

سَری به سینه فرو برده ام مگر روزی

 چو گنج گم شده زین کنج غم برآرندم

چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه

 غم شکسته دلانم که می گسارندم

من آن ستاره ی شبزنده دار امیدم

که عاشقان تو تا صبح می شمارندم

چه جای خواب که هر شب محصلان فراق

 خیال روی تو بر دیده می گمارندم

هنوز دست نشسته ست غم ز خون دلم

 چه نقش ها که ازین دست می نگارندم

کدام مست، می از خون سایه خواهدکرد

 که همچو خوشه ی انگور می فشارندم

 

پسانوشت: کل من علیها فان. به من چه خدا خودش گفته همه چی فانه


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۴:۲۰
زهرا

فیلم سیندرلا که محصول 2014 آمریکا بود را تماشا می کردم. چند روزی است جمله ای که مادر الا قبل از فوتش به او یاد داد ذهنم را درگیر خودش کرد : "be courageous and kind"

شجاع باش و مهربان و او در همه زندگیش با این جمله زندگی کرد. چقدر از ما بوده ایم که در کودکی این جمله یا جمله ی مشابه آن به ما یاد داده شده باشد. دخترانی باشیم شجاع و مهربان. که با شجاعت و اعتماد به نفس توانمندی های خود را ظهور دهیم و با مهربانی خانواده و جامعه را سرشار از محبت کنیم.  

که الان با عمق وجودم درک می کنم که زندگی چیزی جز محبت ورزیدن نیست و بقیه چیزها همه حواشی آنند. 

مادران زمان ما بیشتر دخترانشان را مرد بار آورده اند تا زن. شاید به دلیل کمبودهایی که در زندگی خودشان احساس می کردند به خصوص در حوزه فعالیت های اجتماعی، دختران خود را به سمت درس خواندن و بیشتر درس خواندن و کار کردند و ورود به حوزه های اجتماعی سوق داده اند و همین امر باعث شده که تربیت پسران جامعه هم تحت الشعاع قرار بگیرد و به جای آن که مسئولیت پذیر و کاری و دست به زانوی خود بار بیایند، پسرانی بعضا تنبل و وابسته به خانواده و بی هدف شوند و بسیاری از آن ها چه بسا تا سنین نزدیک 40 سال دائم وابسته به پدر و مادر باشند و حتی مخارج و زندگی و بعضا تصمیم های زندگی آن ها را پدر و مادر بگیرند. و برعکس دخترانی تحویل جامعه شده اند که مستقل اند در بیشتر فعالیت ها و حتی فکر کردن که این خودش مزایا و معایبی دارد و همین باعث شده توازن در چامعه به هم بخورد. و حتی در محیط های کاری زنان موفق تر از مردان باشند ولی با دستمزد و مزایای کمتر که به دلیل نگرش منفی باقیمانده از قبل نسبت به زنان است. نه تنها در حوزه های فعالیت های اجتماعی و اندیشیدن توازن برقرار نیست بلکه از جنبه برآورده شدن نیازهای عاطفی و محبت ورزیدن هم جامعه دچار بحران های شدیدی است که چه بسا در چند سال آینده عمق فاجعه بروز کند. اغلب افراد جامعه در کنار هم به تنهایی زندگی می کنند چون محبت ورزیدن را نیاموخته اند و آن را ارزش نمی دانند. بعضا در کنار هم هستند ولی تنها.  حتی در زندگی مشترک. چه بسا هر دو طرف خوب هستند ولی در کنار هم احساس تنهایی می کنند و همین باعث افسردگی در خانواده و بی هدفی است. چون از محبت سرشار نیستند دائم به دنبال چیزی هستند که نمی دانند چیست. بلکه حتی سالیان دراز از این در کنار هم بودن چیزی نمی فهمند و همین باعث بروز بیماریهای متعدد روانی و حتی جسمی می شود. 

چون محبت کردن به انسان ها را درست نمی دانیم در نتیجه نمی توانیم به خدا هم محبت بوریم و در نتیجه عباداتمان و دینداریمان هم خشک و کلیشه ای و اجباری است. 

 

پسا نوشت: be courageous and kind

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۰۷:۱۶
زهرا