کسوف دل

کسوف دل

ساده‌تر بگویم/ اهل کوچه‌های خاکی ترانه نیستم/ با دقایق وجود،‌ساعت دلم تکان نمی‌خورد/ دارم از خودم ناامید می‌شوم/ قد حرف‌های عاشقانه نیستم!/ من قیافه‌ام به عاشقان نمی‌خورد/ سال هاست فکر می‌کنم/ من که راسخ و دقیق/ چون عمود خیمه‌گاه شرک/ با ستون لشکر یزید ایستاده‌ام/ کی شهید می‌شوم؟/

پارو زدن در خیال

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۷ ب.ظ
داستان از اینجایش جالب می شود که همه گمان می کنند که تو مشکل مالی نداری و پولت از پارو بالا می رود. چرا؟ چون  خانه ای در شهر داری که در آن ساکنی و آن هم نه خانه ای که مال تو باشد، بلکه با خانواده ات درآن ساکنی و آن همه خانه ای که این قدر شهرداری چپ و راست و بالا و پایین اش را زد که خانه فراخ کودکی هایت که شادمانه از طبقه بالایش به پایین اش می آمدی و از پایینش به بالایش و بهترین خوشی اش سر خوردن از نرده های بین دو طبقه بودو خاطراتی که برای تو راه رفتنش بود و برای خواهر و بردارت چهار دست و پا رفتنش و نمی دانم چرا از همان کودکی هول بودم و عجله داشتم جوری که مادر همیشه تعریف می کرد که من هیچ وقت چهار دست و پا راه نرفتم. نمی دانم شاید زانو دردهای این روزهایم مال همان است. زود راه رفتن، تجربیات سخت زندگی را زودتر دیدن،  و این ذهن دوار و دونده که انگار در حال فرار است و یاد آن خانم تاجیکی که به مردمک چشم هایم نگاه کرد و گفت تو خیلی زیاد از مغزت استفاده می کنی و کار می کشی و اگر همین روال را ادامه دهی دچار مشکل می شوی و من که امروز مانند پیرزن های 90 ساله یک لنگ پایم را در گور و مانند یک دونده آن یکی را در حال دویدن احساس می کنم. 
 کجا بودیم؟بحث پولدار بودنم بود. نمی دانم چرا اطرافیانم این فکرها را می کنند. خیلی هاشان فکر می کنند که دستی در جیب پدر دارم که دائم مرا حمایت می کندو در حالیکه چیزی از او دریافت نمی کنم و خدا نکند این جایش را بگویی. و اگر این قسمتش را بگویی می گذارند به حساب مردانه رفتار کردنت و غرورت و این تو می شوی که باید آن دختر شاد خندان صورتی رنگ را که انحنای روح آدم ها برایش رنگ و بو  دارد  در پس این ظاهر مردانه و مغرور پنهان می کنی. و حتی باید برای بعضی ها اثبات کنی که به همین گل قالی، به همین رنگ فیروزه ای ترمه، به همین بته جقه ها که روحم را به رقص در می آورد و به همین عروسک های شاد صورتی قسم که من ضد مردنیستم، مرد گریز نیستم. 
می گفتم این پولدار بودنم را که نمی دانم در کجای ظاهرم خودنمای می کند. 
پول مهم است خیلی مهم است، اما نه برای خانه داشتن در جای خوب این شهر خسته، نه برای حرص زذن، برای آن روزی که تو با همه روح دخترانه ات مجبور می شوی 5 میلیون داروی نایاب بخری برای درمان بیماری عزیزترینت آن هم برای فقط یک ماه. دارویی که می شود موی باریک بودنش در این دنیا و آن دنیا، و چند سلول از سلول های مغزت می میرند وقتی که وحشت می کنی که این داروی نایاب را تا کی می توانی بخری از کسانی که عزیزشان مرده است و دارو زیاد آورده اند و  چند ماه می توانی  این پول را جور کنی تا جانش را بخری. کاش می شد این ها را فریاد زد، بعد گریست، بعد به یک نقطه خیره شد و همه سختی ها این ده سال و هزار بار مردن زنده شدن آن ده روز را فراموش کرد. و تو که بعدش باید زیادی داروهای عزیز از دست رفته ات را پس بدهی که بیمار دیگری به این زجر کشیدن ادامه دهد و تو احساس کنی در زجر کشیدنش شریکی.  کاش می شد همه آن سختی ها را خرید با همان پول. کاش می شد پولت را بدهی  و عزیزت را برگزدانی، پول نداشته ات را بدهی و تمام سختی ها این سال ها را به شادمانی و آرامش تبدیل کنی. کاش می شد پولت را بدهی و اصلا فقط بعضی خاطرات را فراموش کنی. اصلا پولت را بدهی و به صورت آرمیده بر روی خاک فکر نکنی.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۷
زهرا

نظرات  (۱)

کلا نگاهمون طبقاتی شد رفت. ولی قبول دارم تصور ادما از زندگیمون عجیب و باور نکردنی ست. برای بچه های کلاس ما عجیب بود که من از یه لباس خوشم بیاد و به خاطر هزینه نخرم. براشون عجیب بود که دنگ خوراکی رو حساب می کنیم و میگفتن شما تهرانی ها خیلی حسابگرید. اما از یه طرف هم خیلی ناراحت کننده ست که باوجود هوش و تحصیلات ممکنه سقوط کنن به پایین ترین وضعیت بدون شغل و دسترسی به خدمات رفاهی. اصلا عادلانه نیست. 
پاسخ:
yes, it is. من  این سال ها که با شهرستانی ها زیاد در ارتباط بودم دیدم اونا خیلی خیلی بیشتر حسابگرن. یه قرون دوزاری می کنن که من همیشه کفم می بره. و واقعا این تصور و قضاوت آدم ها از زندگی آدم ها که فقط یکی دو بعدش رو می بینن واقعیت زندگی آدم رو تحت تأثیر قرار میده، تازه اگه خیلی هم مقاوم باشی  و نذاری رو زندگیت اثر بذاره دچار خودخوری و اعصاب خوردیت میشه 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی