مهاجر الی الله
دوست عزیزی این رو به مناسبت سالگرد قمری مادر برایم فرستاده بود:
هفت و چهل و سال و سالگرد و ...
چه شمسی حساب کنی چه قمری..
چه فرقی داره!
وقتی نباشه چه یه روز چه هزار روز
دل آدم یه تیکه ازش کنده شده
بی دل شده
دلی که یه تیکه ازش کنده بشه که مثل دل های دیگه دل نمیشه
چی دارم میگم
ادم باید بی دل باشه
داشتن دل که هنر نیس
باید بسپریش به صاحبش
اگر این دنیا ازش گذشتی و دادی به صاحبش هنره
هر چی شکسته و تکه پاره تر عزیزتر
کجا بودم
اره از روز و ماه و سال میگفتم
اینا همش بهانه اس برای من و امثال من که بگیم دوست عزیزم دردتو درک میکنم و از خدا برای قلب مهربونت ارامش میخوام و برای تکه ای از قلبت که کنده شده و به سمت خدای خودش مهاجرت کرده بخشش و امرزش میطلبم.
پ.ن: نمی توانم خودم بنویسم. از این روزها، از آن روزها. دچار یک جور حالت قفل شدگی هستم. خدا کند تا هفته دیگر زبانم باز شود. بنویسم. شاید لازم است یکی بیاید بزند توی گوشم، تا از این حالت خیرگی و بهت زدگی خارج شوم و بنویسم. همه اش را بنویسم. شاید از این حال خلاص شوم.